اناتومي ناسیونالیسم قومي
ارسالي يما امواجپور ارسالي يما امواجپور


مهم ترین گرایش سیاسی ای که شیرازه جامعه ما را تهدید میکند، ناسیونالیسم قومي است. این گرایش سیاسي ازنظر فکری ضعیف وازلحاظ تشکیلاتي نا منسجم است. اما این ضعف ها نبایستي قشر آزادیخواه و سيکولار جامعه را از پوتانسیل مخرب و غیر انسانی این تفکر غافل بدارد. ناسیونالیسم قومی فعال و متفکر دارد. تعدادی هستند که، آگاها نه یا نا آگاهانه، بذرکینه قومي میکارند. زمینه سازبوجود آمدن اردوهای متخاصم قومي هستند. سعي دارند که هویت قومي را جایگزین هویت انساني شهروندان بکنند. اما قبل از پرداختن به موضوع اصلي بهتر است مرور مختصری برانواع ناسیونالیسم داشته باشیم.


انواع ناسیونالیسم

ناسیونالیسم بردو نوع است: ناسیونالیسم\" مدني\" و ناسیونالیسم قومي
. ناسیونالیسم مدنی به سیستم سیاسی ای گفته می شود که ساختار سیاسی جامعه بعد ازاضمحلال سیستم فئودالی را شکل داد. هرچند اشاره به حقوق شهروندی، برابری در مقابل قانون، کم اثر کردن ارزشهای مذهبی وفئودالی و تمایل به اتکا بیشتر به منطق علمی از ویژگیهای این سیستم سیاسی به شمار میرود، اما کلیدی ترین ماموریت ناسیونالیسم\" مدنی\"، ساختن هویت ملی یا فرا قبیله ای بجای هویت عشیره ای، و سازمان دادن دولتهای متمرکز سراسری بجای سیستمهای ملو ک الطوایفی بوده است. بعبارت دیگر، ناسیونالیسم مدنی با ساختن ملیت ها، ساختار جامعه را طوری باز سازی کرد که امکان رقابت سرمایه را در جغرافیاهای سیاسی متفاوت فراهم آورد.
اما متفکرین طرفدار جامعه سرمایه داری و یا متاثر از رسانه های اصلی عقیده ندارند که ملت یک پدیده ساخته شده است. طبق این تفکر، ادعا میشود که \"ملت\" به گروهی از انسانها اطلاق میگردد که دارای نژاد ، فرهنگ و تاریخ مشترک هستند. این تعریف، اما، بسیار نادقیق است. چون ملتهای زیادی هستند که از اقوام مختلف تشکیل و دارای ریشه های تاریخی و فرهنگی متفاوت هستند. کانادا یک نمونه از این \"ملت\"ها است. از طرف دیگر، جوامع فراوانی هم وجود دارند که یک فرهنگ، تاریخ و نژاد مشترک دارند اما ملتهای مختلفی را تشکیل داده اند. کشورهای عربی نمونه این ملتها است. این واقعیات روشن نشان میدهد که ملت ساخته و پرداخته عده ای صاحب زور و ثروت است. هرچند پسوند \"مدنی\" به این نوع ناسیونالیسم اضافه شده است اما واقعیت این است که ناسیونالیسم نیروی محرکه جنگ بین انسانها، و\"ملت\" محصول جنگها میباشد . برای نمونه ملت کانادا محصول جنگ بین انگلیسی زبانها، فرانسویها و مردم بومی کانادا است. ایالات متحده آمریکا محصول جنگ بین آمریکا، انگلیسیها، مردم بومی آن سرزمین واسپانیائی ها میباشد. جنگهای ناپلئون ملت فرانسه را ساخت. شکست ولزیها و اسکاتلندیها از انگلیسی ها، منجربه تولد انگلستان گردید. جنگ جهانی اول و قتل عام ارمنی ها ملت ترکیه را بوجود آورد. کشورهای عربی و افریقایی محصول جنگ و رقابت کشورهای اروپائی هستند. اینها تازه بهترین نمونه های ناسیونالیسم مدنی هستند . پروسه تشکیل دولتهای ملی بروشنی بر این واقعیت تاکید دارد که ملت عبارت است از مجموعه افرادی که در اثر جنگهای مختلف در چارچوبه های سیاسی معینی تحت کنترول تشکیلاتی به نام دولت در آمده اند. پرچم، سرود، آئین های ملی و...علاوه بر مشخص ساختن اردوی گروههای متنوع صاحب ارتش و سرمایه، حکم داروی مسکن برای تخفیف درد پروسه ملت سازی و ملت پروری دارد.
ناسیونالیسم قومی به گرایش سیاسی ای اطلاق میشود که قومیت، زبان و آداب و رسوم جامعه منتسب به قوم \" خودش\" برایش مقدس بوده و برای گرفتن سهمی ازقدرت این ویژگیهای را به پلاتفورم سیاسی تبدیل میکند. تقدس خون، خاک وزبان، کهنه پرستی ، منزه جلوه دادن قوم \"خود\"، اهریمن سازی از قوم \"حاکم\" اشاعه تنفر قومی از ویژه گیها فکری نا سیونالیسم قومی است. برای اشاره به محصول ناسیونالیسم قومی میتوان به وقایع یوگسلاويا در دهه نود میلادی، نسل کشی رواندا و کشتار در فلسطین و اسرائیل و وقایع چچن اشاره کرد. برای روشن شدن بیشترموضوع، در این مقاله سعی خواهد شد، به یاری نظرات براهنی، درک ناسیونالیسم قومی را ازجایگاه زبان، قومیت و فرهنگ مورد بررسی قرار گیرد و درادامه عواقب جانبی راه حل این تفکر را برای رفع ستم ملی نشان دهم. در انتها، اشاره ای به شیوه بر خورد به مسئله ملی از منظردیگری، خواهم داشت.


تقدس زبان

از نظر ناسیونالیسم قومی، زبان مکالمه حکم یک بخش مقدس از هویت قومی را دارد که بایستی از آن به هر قیمتی پاسداری نمود.
1- برخلاف نظرناسیونالیسم، زبان یک وسیله برای ارتباط انسان با افراد پیرامونش است. این وسیله فرهنگی هم متغیر است. مدام و هم زمان با تحولات اقتصادی و اجتماعی جامعه در حال تغییر و دگرگونی است، بوجود می آید و محو میشود ویا تبدیل به چیز دیگر میگردد. این نکته را هم یاد آور شوم که فرا گیری زبانی غیراز زبان محلی هر کسی را با فرهنگ تر میکند. اما علت اینکه طرفداران ناسیونالیسم قومی آنرا \"بی فرهنگی\" قلمداد میکند در جائی دیگر بایستی جستجو کرد.

2- متعاقب گسترش سرمایه داری و ضرورت استفاده از تکنولوژی و علوم جدید و سازمان دادن جامعه مدرن و تشکیل دولتهای متمرکز وجود یک زبان سراسری که همه شهروندان بتوانند با هم ارتباط برقرار کنند ضرروری است. در قرن 17 تنها 25 درصد از مردم انگلیس به زبان انگلیسی امروزی صحبت میکردند. بعد از استقلال ایتالیا تنها 2.5 درصد از جمعیت آن کشور به زبان ایتالیائی امروز تکلم میکردند. اما نیاز به آموزش علوم و تکنولوژی، دولتمردان را واداشت که یک لهجه را از میان لهجه های رایج انتخاب و به زبان سراسری کشور تبدیل کنند. طبعا زبانی به عنوان زبان سراسری انتخاب میشد که در مناطق شهر نشین اصلی بیشترین رواج را داشت.
ناسیونالیسم قومی بوسیله ستایش زبان ایل و تبار خود وتکفیر زبان قوم \"حاکم\" قصد دارد که سوخت مورد نیازبرای ایجاد تنفر قومی را آماده و نیرو بسیج کند.

قوم اهریمنی

برخلاف نیروهای سیاسی سکولارو چپي، ناسیونالیسم قومی با توسل به ایجاد تنفر قومی نیرو بسیج میکند.
ناسیونالیسم قومی انتقادی جدی ای به نابرابری اقتصادی، نابرابری حقوقی بین زن و مرد، که دولت حاکم به جامعه شان تحمیل کرده است، ندارد. مطالباتی نظیر بیمه بیکاری، اشتغال برای همه، بهداشت و تحصیل رایگان و رفاهیات اجتماعی در دستگاه فکری این تفکر سیاسی نایاب است. در نتیجه به منظور جمع آوری نیرو، و برای تبدیل شدن به اهرم فشار و امتیازگیری از دولت مرکزی در برابر خود هیچ راهی غیر از تنفر قومی نمی شناسد. به همین علت توسل تبلیغات علیه \"ملت حاکم\" محور اصلی کمپاین شان را تشکیل میدهد. این عبارات، همانطور که پیشتر اشاره شد، ماموریت دارند تا سوخت لازم برای ایجاد کینه و تنفرقومی میان شهروندان منتسب به اقوام \"مختلف\" فراهم سازد. این شیوه دیالوگ ، مشکلی با سیستم سیاسی و اقتصادی ای که دولت بر مردم تحمیل کرده است ندارد . درنتیجه یک گروه اجتماعی را فقط به خاطر تعلق قومیشان تکفیر و قوم دیگر راستایش میکند.

قوم برگزیده این شیوه تبلیغ اهداف مشخص دارد. قرار است با ایجاد غرور، خودخواهی قومی و برانگیختن تنفر یک گروه اجتما عی را بر علیه گروه دیگرنیرو برای آرمانش جمع کند.

تفتیش فرهنگی

تقدس فرهنگ فرسوده فئودالی یکی دیگر از ستونهای تشکیل دهنده ناسیونالیسم قومی است. این تفکرچون میخواهد با متمایز کردن \"ملت خود\" از\" دیگران\" هویت همنوعانش را شکل دهد، خود را با دست آوردهای بشری بیگانه میداند. مثلا پوشش لباس غربی، مراوده آزاد زن و مرد، زیر سئوال بردن نرمها و سنن اجتماعی کهن در دستگا فکری این گرایش سیاسی ـ \"فرهنگ بیگانه\" محسوب میشود. انتقاد ناسیونالسیم قومی به \"قوم حاکم\" این نیست که چرا مانع تماس فرهنگی شهروندان با دنیای خارج شده است. دقیقا برعکس، اعتراض بر سر این است که چرا دروازه ای دیگر گشوده شده فرهنگ وجهان بینی آنها را به چالش کشیده. اینکه فرهنگ محصول مناسبات اقتصادی و سیاسی جامعه است یک اصل پذیرفته شده، حتی در میان بخش اعظم طلاب امروزی حوزه های مذهبی، است. در عصر حاکمیت \"جهان بینی های بومی و اقلیمی\"، وقتی کسی مریض میشد بجای دکتر، او را نزد دعا نویس میبردند؛ زن برده مرد بحساب میامد؛ دهقان مایملک فئودال بود و با زمین خرید فروش میشد. متفکرین ناسیونالیسم قومی میخواهند موج روند تاریخ را به عقب برگردانند. این امر خودشان علانا و بدون پرده فریاد میزنند .
فعالین ناسیونالیسم قومی از نظر طبقاتی حتی بورژوازی را نمایندگی نمی کنند. بورژازی امروزی بیشتر تمایل به تجارت آزاد، ادغام فرهنگها ودر خیلی موارد کم کردن محدودیت اجازه کار برای شهروندان کشورهای مختلف دارد. حرکت اتحادیه اروپا بسوی یک کشور واحد با یک ساختار سیاسی و زبان ارتباطی مشترک یک نمونه از روند جامعه سرمایه داری امروز است. در آینده نزدیک شاهد ادغامهای بیشتر در امریکای شمالی، آسیای جنوب شرقی و حتی کشور ها عربی خواهیم بود. این اتفاقات در حالی رخ میدهد که متفکرین و فعالین قومگرا میخواهند اعضای منتسب به قوم خود را در یک محدوه جغرافیایی محبوس و از دست آوردهای فرهنگی همنوعانشان در اقصا نقاط دنیا محروم کنند. فعالین تفکرمورد بحث تنها آن قشراز جامعه که بعلت فشارهای اجتمایی و عجز خودشان از جوابگوئی به وضعیت موجود به لمپنیزم درغلطیده اند، نمایندگی میکنند. مشغله اینها \"عفت\" و \"پاکی\" زنان ایل و عشیره خود و پس فرستادن آنان به سر شغل \" هویتی\" خودشان یعنی \"خانه داری\" است.

راه حل یا شیپور جنگ قومی؟

فعالین ناسیونالیسم قومی برای احیا فرهنگ \"بومی و اقلیمی\" شان، فدرالیسم را به عنوان راه حل مطرح میکنند. این راه حل، اما، برای جامعه بسیار پرهزینه خواهد بود.
جهت یاد آوری شهسواران ناسیونالیسم قومی، چندین دهه پس از جنگهای ناپلئون و رفورمهای او در مدیریت سیاسی آلمان، طی سه جنگ عمده 1871-1864،1866 ،1870 که به ترتیب با دنمارک، اتریش و فرانسه درگرفت، بیسمارک توانست ایالتهای مستقل ویا تحت حمایت کشورهای همجوار را زیر چتر آلمان فدرال متحد کند. داستان فدرالیسم کانادا هم شبیه آلمان است. سیستم سیاسی کانادا حاصل جنگهای طولانی انگلیس و فرانسه و انگلیس و آمریکا است. در آن کشورها هر استانی سیستم اقتصادی، سیاسی مختص به خودش را داشت. جغرافیای سیاسی و قلمرو حکمرانی هر حاکمی یاجغرافیای سیاسی هر قومی روشن بود. به بیان دیگر، فدرالیسم سیستم سیاسی آن کشور ها را متمرکز کرد.

مشکل خود هویت ملی است نه فقدان آن

برخلاف تصور رایج، مسئله ملی یک معضل طبیعی اجتماعی نیست. فعالین ناسیونالیسم این مسئله را تبدیل به مشکل اجتماعی کرده اند. کودکی که به دنیا می آید نه مذهب دارد نه ملیت. اما فاکتورهای پیرامونی نظیر فرهنگ وسنت خانواده واطرافیان، رسانه های گروهی وتحولات سیاسی اجتماعی ارزشهای فکری و فرهنگی او را میسازند. این فاکتورها سبب میشود که در یک مقطع انسان خود را متعلق به مذهب یا ملیت خاصی قلمداد بکند. همان نیروئی که سنگسار انسان را به جرم به اوج رساندن یک رابطه دوستی، یعنی سکس، توجیه میکند؛ همان نیروئی که برادر و پدر ناموس پرست را وادار میکند که برای با زگرداندن \"عفت\" و \"شرف\" خانوادگی خواهر ویا دختر خود را به قتل برسانند، همان نیرو یا شبیه همان نیرو انسان قومپرست و ناسیونالیست وادار میکند که برای دفاع از هویت قومی اش جان بدهد و جان بگیرد.
احساسات ملی ومذهبی از پایه پوچ و بی اساس هستند. برای روشن شدن بیشتر بحث مثالی میزنم. خیلی ها هستند که خود را متعلق به قوم خاصی میدانند. به تاریخ و فرهنگ ملی خود افتخار می کنند اما در عین حال خیلی از این افراد حاضر هستند آب و خاک، آداب و رسوم، افتخارات ملی و حتا اعضای خانواده خود را جا بگذارند و بدتر از همه خطر بجان بخرند تا خود را به کشوری برسانند که با زبان، فرهنگ و آداب و رسوم آن هیچ آشناتی ندارند اما در آنجا از حقوق ابتدائی بر خوردار هستند. این نمونه نشان میدهد که تعلق به دین و ملیت غریزی نیست بلکه به وسیله فرهنگ جامعه، رسانه های گروهی و فعالیت یک عده تولید شده است. بنابراین بدییهات، حقوق ملی هیچ قرابتی با حقوق مدنی ندارد.
بحث بی پایگی ناسیونالیسم ما را با سئوالی ممکن است مواجه کند: پس دلیل رشد ناسیو نالیسم قومی در دهه اخیر چیست؟ علت اوج گیری این تفکر در دهه نود را بایستی در جنگ سرد یافت. همچنانکه در کشورهای اسلامزده مثل ایران و افغانستان، اسلام اسلحه غرب برعلیه نفوذ شوروی بود، در اروپا ناسیونالیسم قومی این ماموریت را برای مقابله و تضعیف بلوک شرق ایفا کرد. بلوک غرب به جنگهای قومی آذربایجان و ارمنستان، چچن و یوگسلاويا احتیاج داشتند تا هژمونی خود را بر دنیا تثبیت کنند. تا بهره کشی انسان از انسان را موجه جلوه دهد. تا نابرابری اجتمائی را ازلی و ابدی قلمداد کند.
دراين میان از آنجا که اکثر فعالین سیاسی ما از بی مایه گی سیاسی رنج میبرند، نظرات بی بی سی و سی ان ان را اقتباس و با شعف کودکانه آنرا بعنوان ایده رهائی بخش در جامعه جار میزنند.
به نظر من مجاهدت برای هویت قومی و فرهنگی همان ارزش را دارد که مجاهدت برای ارزشهای دینی. تلاش برای هویت قومی و ملی تلاشی است برای برگرداندن موج تاریخ؛ تلاشی است برای انباشتن مشکلی برگرفتاریهای دیگر.
. مشکل انسان امروزی فقدان هویت ملی نیست بلکه خود داشتن هویت ملی سرچشمه اکثر مشکلات جامعه است. هویت های ملی گوناگون سازنده مرزهای \"پرگوهر\" متعدد، ارتشهای بزرگ و کوچک وسلاحهای کشتار جمعی هستند. این موانع دنیا را پر از فقر، نا امنی و خشونت کرده است.
راستش ناسیونالیسم فلسفه ای است برای مشروعیت بخشیدن به کشتن انسان به دست همنوعش. ایدئولوژی است که استثمار و به انقیاد کشیدن انسان را موجه جلوه میدهد. فلسفه ای است که ساخت، انباشت و بکارگیری سلاحهای کشتار جمعی و پاکسازی قومی را توجیه میکند. اگر یک دهم هزینه ای که صرف جنگهای ملی، تسلیحات ارتش، امورات مرزداری و کنترول رفت آمد انسانها شده است، خرج جامعه میشد اکنون کره زمین تبدیل به بهشت شده بود.

راه حل \"مسئله ملی\" از نگاهی دیگر بنا به آ نچه که گفته شد، ناسیونالیسم ایدئولوژی ای است که منشاء اکثر جنگها در دو قرن اخیر بوده است. ملت حاصل این جنگها و اساسا به گروهی از افراد جامعه اطلاق میشود که مغلوب دولتها شده اند. فلسفه مدح و ثنای افتخارات ملی، پوشاندن فقر،استثمار و اشاعه جهل است. جهل به منظور مانعت انسان از آگاهی در مورد حقوق خویش است. ناسیونالیسم قومی از این بدتر، تفکری است که ستونهای اصلی اش بر مبنای قوم ستیزی و جهل فرهنگی استوار است. مجاهدت طرفداران این ایدئولوژی به قصد باز گرداندن جامعه به دوره فئودالی است. کعبه آمال این جنبش، یعنی فدرالیسم، جاده يي است که جامعه را بسوی جنگ قومی و از هم گسیختگی هدایت میکند. بنابر این، اساسی ترین راه حل مسئله ملی افشاء کرکتر ضد انسانی این تفکر است: افشای پیآمدهای هولناک این جنبش و تاکید بر خواستهای مدنی و پیشرو جامعه است.
اگر کسی دلسوز قوم و قبیله خود است، در عوض راه پسروی، لازم است که راه پیشروی را به آنها نشان دهد. امروز، بجای زبان محلی بایستی فراگیری زبان انگلیسی را ترویج نمود. این امر لازم است نه بخاطر تقدس زبان انگلیسی بلکه به این دلیل که این زبان دسترسی به آخرین دستآوردهای علمی و صنعتی را تسهیل میکند. بجای تبلیغات قوم ستیزانه بایستی انسانها را به مطالبه یک زندگي شاد و مرفه تشویق نمود. در عوض تلاش برای اختراع قوم سنج، لازم است که به مردم فراخوان داد که آموزش و بهداشت رایگان، مسکن مناسب، بیمه بیکاری و حق پوشش آزاد را مطالبه کنند. در مقابل خواست فدرالیسم قومپرستان بایستی ایجاد شوراها، دموکراتیک ترین و قابل دسترس ترین تشکلی که تضمین کننده آزادی و رفاه اجتمائی است، را ترویج نمود. نه جنگ و تنش را برای برتری قومي و زباني .
October 12th, 2004


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات